بوکوفسکی
بوکوفسکى در سن پدرو در یک خانه ویلایى زندگى مى‏کرد و در سال 1994 در همان جا در چنین روزى درگذشت. خدا او را و همه رفتگان شما را بیامرزد.
اکنون در سالگرد درگذشت او شعرى به نام ون گوک را به اتفاق مى خوانیم:
 
سگ هاى زرد در خیابان ها ول مى گردند
و در همان حال ون گوک کفلمه مى کند

دخترها جوراب هاى نایلونى شان را به پا مى کنند
و در همان حال ون گوک کفلمه مى کند در یک مزرعه

کسى او را نمى بوسد و حتى بدتر و گاه حتى بهتر از آن

او را در خیابان مى بینم.
مى گویم: چطورى رفیق؟
مى گوید: بى خیال و به راه خود مى رود

یک قلم مو، یا بهتر: موجودى که از عشق به خود مى لرزد
مى گوید:
اینجا هیچ خبرى نیست
دلم مى خواهد از اینجا بروم

اکنون آنها به آثار او مى نگرند
و به او عاشق مى شوند

ون گوک از این گونه عشق نصیب برده است
از آن عشق دیگر اما هیچ سهمى نداشته است
او خوب مى داند که چه ناکام از دنیا رفت.