این شهر و این کوچه این شهر و این کوچه پسکوچههاى پر از منمن مىروم داد مىزنماین شهر و این خانه آن خانههاى پر از زنمن داد مىزنم که نان ببرم براى بچهام زنم ***ظرفهاى تازهیى براى شما بخرید آوردهامداد مىزنم : بیا ببر ظرفدرى باز نمىکند زن ِ پاى تلویزیون لباسهاى دیگرى براى شما پُز بدهید آوردهامداد مىزنم : زن بیا ببرپنجرهیى باز مىکند زن ِ گوشى به دستکنار مىرود باز پنجره مىماند تازههاى دیگرى براى شما داد مىزنم زندرى باز مىکند زن ِ تا ساعت ِ ده روى تختخواب ***چارهیى نیستمن تو را مىشناسم اى زن!خسته شدمو من تو را اى من!تو را مىشناسم ایضاً |