لال بلاگ

لال بلاگ

وقت خودتونو با خوندن این وبلاگ تلف نکنین.
لال بلاگ

لال بلاگ

وقت خودتونو با خوندن این وبلاگ تلف نکنین.

مقاله جنجال برانگیز عباس صفاری در سایت شهروند

وضعیت اجتناب ناپذیر یا دهن کجی به سنت
عباس صفاری ــ کالیفرنیا
از زمان چاپ اشعار و داستانهای اهل قلم برون مرزی به همت زنده یاد هوشنگ گلشیری در نخستین شماره های کارنامه شش سالی میگذرد. طی این سالها نشریات بسیاری راه او را ادامه داده اند، تا جایی که میتوان گفت امروز درصد چشمگیری از حجم مطالب نشریات ادبی داخل کشور را «ادبیات مهاجرت» تامین میکند. آن پل ارتباطی که مد نظر گلشیری بود کمابیش برقرار شده است و با تسهیلاتی که رسانه های الکترونیک ایجاد کرده اند این فاصله میرود تا در حد همسایه های دیوار به دیوار کاهش بیابد. حفظ و پایداری این رابطه به گمان من برای نویسندگان و شاعران دو سوی این مرز نامرئی لازم و برای آن گروه که میکوشد از دستاوردهای جدید هنری و فرهنگی غرب در راه اعتلای هنریش استفاده کند بسیار سودمند میتواند باشد. اما پایداری و ثمربخشی این رابطه یا مراوده را اعتماد و احترام متقابلی تضمین میکند که هنوز آنطور که باید و شاید برقرار نگردیده است. نمونه اخیر این عدم اعتماد برخورد شتابزده شاعر ارجمند و آوانگارد کشورمان آقای علی باباچاهی است با مطلبی که دوست شاعر و منتقد ساکن آلمان محمود فلکی در کارنامه شماره 43 به چاپ رسانده است. محمود فلکی با پشتوانه ای قریب سی سال فعالیت ادبی در زمینه شعر و نقد کوشیده است به سئوالی که آقای منوچهر آتشی در رابطه با ساختار شکنی و بازیهای زبانی در کار شاعران جوان مطرح کرده اند، پاسخ بگوید. اشاره ای هم در نوشته او به عنوان مجموعه شعر علی باباچاهی «عقل عذابم میدهد» رفته است، بی آنکه محتویات این مجموعه را نقد کرده یا زیر سئوال برده باشد. اما همین اشاره ای گذرا به عنوان کتاب، بر دوست مهربان و حساس ما آقای باباچاهی گران آمده است و با این پیش فرض که فلکی به علت اقامت 20 ساله اش در غرب خود را برتر از همکاران درون مرزی اش میداند او را به خود مهم بینی ــ و خود محق بینی متهم کرده است. مطلب آقای باباچاهی در کارنامه شماره 44 به ظاهر در پاسخگویی به مقاله ی آقای فلکی و در عمل دفاعیه ایست بر گرایش های آوانگارد ایشان و تاثیر مثبتی که شعرشان از گفتمان های پست مدرنیزم و رهنمودهای متفکران این اندیشه فلسفی پذیرفته است. جایی در آن میان و احتمالا به این علت که نقد آقای آتشی و طرح سئوال «قضیه چیست؟» در رابطه با مجموعه شعر من «دوربین قدیمی» بوده است، به این جانب هم یک پس کله ای زده اند که نکند حقوق و امتیازات برادر بزرگتر از یادمان برود. نهایتا آقای باباچاهی که در انتقاد از تاویلی که در ایران از پست مدرنیزم شده است فرق عمده ای میان همکاران داخلی و خارج از کشوری نمیبینند، مطلب خود را با این دو فرض به پایان برده اند:
«فرض من این است که درک مقوله یا وضعیت پست مدرن، امری اجتناب ناپذیر است، فرض دیگر من بر این موضوع متکی است که مقوله مورد نظر در شرق و غرب با برخوردهای سلبی و ثبوتی مواجه بوده است».(1)
من به علت اقامت 25 ساله ام در غرب و تحصیلات دانشگاهی ام که در حوزه هنر بوده است اجازه میخواهم نه در نقد نظریات آقای باباچاهی بلکه در مورد اجتناب ناپذیر بودن وضعیت پست مدرن و رابطه اش با شعر و شاعری در غرب نکاتی را یادآور شوم.

از سال 1951 که ترکیب Post Modern برای نخستین بار در نامه Charles Olson شاعر آمریکایی برای یکی از دوستانش به کار میرود و او خود را انسان پست مدرن مینامد (2)، 54 سال میگذرد. طی این مدت اکثر کتابهایی که در زمینه فلسفه انتشار یافته از متفکران پست مدرنیزم بوده است. در سطح آکادمیک و دانشگاهی نیز هر چند تب و تاب دهه هشتاد که دوران اوج پست مدرنیزم محسوب میشود فروکش کرده است اما هنوز «انقلاب اطلاعات» و «عصر دیجیتال» که پس از رواج پست مدرنیزم پا گرفته اند، در زمینه فلسفه و تفکر صاحب دستاوردی نشده اند که قادر به پاسخگویی چالش های پست مدرنیزم باشد. این همه اما مربوط میشود به پست مدرنیزم به عنوان یک دیدگاه فلسفی. من اما نه فیلسوفم، نه دانش آموز فلسفه. سر و کار من با کتابها و نشریات هنری و ادبی است. حکم هم صادر نمیکنم که شاعران و نویسندگان نباید فلسفه بخوانند. تا به حال هم ندیده ام هیچ پیش کسوت و مرجعی آنطور که آقای باباچاهی عزیز ادعا میکند چنین حکمی صادر کرده باشد. گل آلود کردن آب به سود هیچکس نیست. فلسفه که جای خود دارد، مطالعه دفتر تلفن هم خالی از لطف نیست. اما بر این باورم که تئوریها و دیدگاههای عقیدتی و فلسفی اگر قادر باشند سنگی را از پیش پای بحرانی بردارند، یا مسیر بکر و ناپیموده ای را پیشنهاد بدهند، دیر یا زود دامنه حرف و نظرشان به نشریات ادبی و هنری نیز کشیده خواهد شد.
طی 25 سالی که من باشنده ی غرب بوده ام، چندین نشریه ادبی انگلیسی زبان را مشترک بوده ام. از نام بردن آنها خودداری میکنم که متهم به «خودمهم بینی» نشوم. نشریاتی را هم که آبونه نیستم «یک چیز پنهان تعبیه شده در درونم» به مفت خوانی آنها وادارم میکند. حیرت آقای باباچاهی و بسیاری از همکاران داخل کشورم را برخواهد انگیخت اگر بگویم سالی یکی دو بار بیشتر به اصطلاح «پست مدرنیزم» در این نشریات برخورد نمیکنم. آنهم معمولا یا در مورد سینماست یا آرشیتکت. به یاد هم نمی آورم که بحث آن زمانی بحث روز نشریات ادبی بوده و حالا فروکش کرده باشد. پای مباحث پست مدرنیزم آنطور که در ایران میپندارند به صورت پیگیر در این سوی دنیا به نشریات ادبی کشیده نشد. با این همه نشریه ای نیست که از ایران به دست من برسد و یکی دو مطلب درباره پست مدرنیزم نداشته باشد. پس آقای آتشی عزیز حق دارند وقتی میپرسند قضیه چیست؟
به زعم آقای باباچاهی قضیه این است که چه بخواهیم، چه نخواهیم پست مدرن در شرق و غرب وضعیتی است اجتناب ناپذیر. اجتناب ناپذیری وضعیت پست مدرنیزم اما یک روی سکه است و روی دیگرش نحوه تاثیرگذاری و تاثیر پذیری آن بر پدیده های گوناگون جهان و از جمله شعر. در زمینه شعر پس از گذشت 54 سال در کشوری که سالانه چندین آنتالوژی شعر برای سلیقه های گوناگون انتشار مییابد، فقط یک آنتالوژی تاکنون زیر عنوان «شعر پست مدرن آمریکا» انتشار یافته است. کتابی که به سرعت خریدار علاقمند را پشیمان میکند. آش شله قلمکاری که در ایران به آن کتابسازی میگوئیم. گردآورنده ی این آنتالوژی Paul Hoover در مقدمه ی مفصلی که بر آن نوشته خود اعتراف میکند که مجموعه اش را نه بر مبنای وحدت موضوعی (شعر پست مدرن) که به زعم او کار بسیار بغرنجی است، بلکه با نظر به یک دوره تاریخی تنظیم کرده و شامل نمونه های درخشان اشعار آوانگاردی میباشد که در نیمه دوم قرن بیستم سروده شده اند. اما آوانگاردیسم آقای «هوور» هم شاعران مکتب نیویورک مانند جان کیج، اشبری و فرانک اوهارا را در بر میگیرد، هم شاعران نسل بیت را که به دور از «بازیهای زبانی» بیشتر مفهوم و محتوا را در دستور کار خویش قرار داده اند. از مکاتب مستقل یا منشعب از این دو مانند Projectivist Poetry (شعر انعکاس) Deep Image (شعر ایماژ درونی) و..... Performance Poetry (شعر اجرایی) نیز نمونه هایی از آن ارائه شده است به اضافه چند شعر از شاعران مستقلی مانند بوکافسکی که ذاتا با هر «ایسمی» برخورد سلبی و ثبوتی داشته است! و در پایان خواننده میماند که چرا نام مجموعه «پنجاه سال شعر آمریکا» نبوده است.
در ایران اما پست مدرنیزم بیشتر از طریق ترجمه کتابها و مباحث فلسفی اندیشمندان آن شناخته شده است. فلاسفه پست مدرن در جستارهای خود خواننده را اکثرا به کتابها و آثار مدرن یا کلاسیک ادبیات غرب ارجاع میدهند. نقل قولها و نمونه ها نیز عموما از آثار مدرن و پیش مدرن برگرفته شده اند. در نتیجه خواننده فارسی زبان (چه در داخل و چه در خارج از کشور) آشنایی چندانی با شعری که بتوان آن را پست مدرن نامید کسب نکرده است. در این رابطه آشنایی با زبانهای غربی نیز چندان گرهی از کار ما نمیگشاید. در نهایت به کتاب راهگشایی دسترسی خواهیم داشت مانند «شعر پست مدرن آمریکا» که شرحش گذشت.
اشعاری که از ویلیامز، ای.ای.کامینگز و اشبری در چند سال اخیر در نشریات داخلی به چاپ رسیده اند نزدیک ترین نمونه به شعری است که ما تحت عنوان پست مدرن از آن نام میبریم. اما اشبری متعلق به مکتب نیویورک است و آن دو دیگر پیش از آنکه حرفی از پست مدرنیزم در میان باشد از میان رفته اند.
به گمانم چندان بیراه نرفته ام اگر بگویم شاعران از شعر همدیگر بیشتر می آموزند تا از تئوریهای ادبی و بویژه از نوع وارداتی آن. پیش از آنکه شعر فارسی گرفتار چنین بحرانی شود اگر از شاعری از جمله آقای باباچاهی میپرسیدند شعر مدرن مورد علاقه یا شاعر مدرنیست محبوبش را نام ببرد، تعداد بسیاری نام و عنوان از جمله سرزمین هرز الیوت، سنگ آفتاب پاز، عاشقانه های نرودا و بسیاری دیگری به ذهنش هجوم می آورد. اما شاعری که امروزه خود را پست مدرن مینامد و آن را مانند نشان افتخار بر سینه حمل میکند علی رغم دانش وسیعی که احتمالا از مبانی و مباحث این مکتب کسب کرده است در نام بردن شاعر یا شعری که با قاطعیت بتوان آن را پست مدرن تلقی کرد در میماند.
در دیگر رشته های هنر مانند سینما، معماری، داستان و نقاشی یافتن نمونه های متاثر از گفتمان پست مدرنیسم کار چندان دشواری نیست. اما فقدان نمونه های غربی شعری که پست مدرن محسوب شود باعث شده است که هیچ متر و معیاری برای مقایسه و سنجش آثاری که در این حوزه خلق میشود در دست نداشته باشیم. در نتیجه پست مدرنیزم که دست کم در حد دانش فلسفی قادر است تحولی در نوع نگرش شاعر ایرانی به خود و جهان پیرامونش ایجاد کند، در حد تعدادی فرمول تئوریک و ابزار کار کاهش یافته است که فارغ التحصیلان فیزیک و شیمی را هم میتواند یک شبه به شاعر تبدیل کند.
تجربه نشان داده است که تئوری ها و سبک های هنری حتی زمانی که به مانیفیستی هم مجهزند بر تمام رشته های هنری تاثیر یکسان و مشابهی نمیگذارند. مانیفیستِ سوررئالیسم را شعرا نوشتند اما امروز شهرتش را در سطح جهانی بیشتر مدیون نقاشی های سالوادور دالی و رنه فگریت است تا اشعار آندره برتون. بیائید یک بار هم که شده به عنوان مردمی شعر دوست بپذیریم که شعر جلوتر از فلسفه گام برمیدارد و چموش تر از آن است که فلاسفه ای که چند صباحی نوبتشان است راه پیش پایش بگذارند.
خلاف آمد عادت از جانب هر متفکر و اندیشمندی که صادر شده باشد همیشه قافله سالار سعادت نیست، در مواردی هم میتواند چاووشی خوان هرج و مرج باشد. من شکی ندارم در صداقت و صمیمیت تعدادی از همکاران و از جمله دوست ارجمندم علی باباچاهی که به گفته ی خود با احتیاط به پست مدرنیزم نزدیک شده (3) و کوشیده است از دستاوردهای آن در راه اعتلای هنرش سود ببرد. اما به گمان من در موردی مانند باباچاهی و رفتار رادیکالش با زبان آنچه در طول ده سال گذشته به یاری اش آمده و شعرش را علی رغم ساختار پیچیده قابل درک کرده است نه رهنمودهای پست مدرنیزم، بلکه تجربه طولانی ایشان بوده است در دیگر ژانرهای شعری و دانش گسترده ای که از ادبیات مدرن و کلاسیک ایران در طول سالیان کسب کرده است. اما کاش میتوانستم همین حرف را در مورد شاعرانی که شتابزده و بعضا بدون پشتوانه از استعداد و دانش کافی دست به ساختار شکنی و عادت زدایی بی قاعده زده اند، نیز بگویم. متاسفانه پست مدرنیستی که آنها سنگش را به سینه میزنند در واقع یک دهن کجی ناخودآگاه است به سنت و ارتودکسی که در دو دهه گذشته در بسیاری از موارد سد راه مدرنیته و تجدد با سابقه ی صد ساله اش در ایران بوده است. بگذریم که برای ابراز مخالفت هایی از این دست شعر مدیوم مناسبی نیست. این را قبلا آزموده ایم و امروزه داریم چوبش را میخوریم.
هر چند سال یکبار یک آنتالوژی از شعر معاصر جهان در آمریکا به چاپ میرسد. من در فهرست این کتابها همیشه دنبال نام ایران میگردم و جای آن را در نهایت تاسف خالی میبینم. چرا در میان کشورهایی مانند ترکیه، پاکستان، ارمنستان، بنگلادش و کشورهای عرب زبان نام ایران با سابقه ی درخشان هزار ساله اش از قلم افتاده است؟ ما با استقبال بی نظیری که از آخرین دستاورد فلسفی غرب (پست مدرنیزم) کرده ایم، طبعا باید جایگاهی در راس کشورهای نامبرده داشته باشیم. اما شواهد امر نشان میدهد که تلاش ما در این زمینه منجر به انزوای ما شده است. جهان غرب پس از فروکش کردن تب اورینتالیسم در قرن نوزدهم هرگز به این شدت که امروز شاهدیم در مورد جهان اسلام و فرهنگ آن کنجکاوی به خرج نداده است. در سه چهار سال اخیر چندین رمان و مجموعه داستان از کشورهای عرب زبان، ترکیه، بنگلادش و پاکستان در آمریکا به چاپ رسیده و با استقبال خوبی از جانب منتقدین نشریات روبرو شده است. جای ایران در این میان نیز خالی است. «به تازگی انجمن قلم آمریکا،Pen، تعهد کرده است به ناشرانی که کتابهای فارسی منتخب آنها را چاپ کنند کمک مالی خواهد کرد». امیدواریم ناشران معتبر از پذیرفتن این کمک کسر شأن شان نشود و کتابها به دست ناشران بی بضاعت که معمولا توان پخش ندارند نیفتد. واقعیت این است که به استثنای رمان، "آدمهای غایب" از تقی مدرسی، آنهم احتمالا به یاری همسرش آن تیلور «نویسنده شهیر آمریکایی» هیچ رمان دیگری از ما در بیست و چند سال گذشته از طریق ناشر معتبری در آمریکا به چاپ نرسیده است. فارسی از این منظر فرق چندانی با اردو یا عربی ندارد. علت آن را باید در چیزی سوای مهجوری زبان فارسی یا تبعیض ناشران جستجو کرد. ناشر و خواننده آمریکایی با خرید کتاب یک شاعر یا نویسنده ایرانی بیش از هر چیزی میخواهد شناختی از فرهنگ و مردم این سرزمین کسب کند، نه اینکه با شگردهای ساختاری و ظاهرا آوانگارد متاثر از فرهنگ خودش روبرو شود. آنهم در دوره ای که شعر آمریکا گرایش به ساده نویسی دارد.
به عنوان مترجم اگر من تعدادی از متن های شاعرانه دوستان آوانگاردم را در صورت ترجمه پذیر بودن، بی هیچ کم و کاستی ترجمه کرده و به ناشری بسپارم، آنچه ناشر غربی بر کاغذ خواهد دید نه یک متن پست مدرن، بلکه نوشته ایست نامنسجم و سرشار از اغلاط نحوی و دستوری. ترجمه اکثر این تولیدات هیچگونه رابطه ای با خواننده غربی که یک میلیون نسخه از نام "گل سرخ "، "امبرتو اکوی" پست مدرن یا مولانای عارف را میخرد، قادر نیست برقرار کند. اما ویژگی چشمگیر "امبرتو اکو" و مولانای خودمان این است که قبل از جهانی شدن بومی بوده اند. ایسم های وارداتی در این رابطه فقط قادرند افق دید ما را گسترش بدهند. استفاده ابزاری از «ایسم ها» ما را نه بومی خواهد کرد نه جهانی.

(1) کارنامه، شماره 44، مرداد 1383، ص 6
(2) American post modern poetry – Paul Hoover
w.w.norton.2001
(3) نشریه هنگام ــ ویژه علی باباچاهی
عباس صفاری




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد