لال بلاگ

لال بلاگ

وقت خودتونو با خوندن این وبلاگ تلف نکنین.
لال بلاگ

لال بلاگ

وقت خودتونو با خوندن این وبلاگ تلف نکنین.

سال سگ

 

سال سگ بر همه ملت اعم از سگ و سوتک مبارک باد.

 

عاشق ترین پرنده ها

birds in love

BIRDS IN LOVE ? Margreet Ras

فروغ فرخزاد

 

هدیه

من از نهایت شب حرف می زنم

من از نهایت تارکی

واز نهایب شب حرف می زنم

 

اگر به خانه من آمدی

برای من ای مهربان چراغ بیار

ویک دریچه که از آن

به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم

 

کابوسهایی که تو به من دادی

 

 

  این همه کابوس

  از رواندازی باشد شاید که تو به من داده ای

  با طرح قورباغه و گلهای نیلوفر

  که هر شب در خوابهای من عروسی میکنند

  با هم

  با تار و تمبکی که آن سرش ناپیدا

  و این سرش، استخوانهای سرم را می ترکاند تا صبح

 

 

Be yourself

 

دزدی

من این دوتا شعر را از وبلاگ یک ناشناس برداشتم

و چون اجازه نگرفته ام شعر هاش رو بدون ذکر اسمش میارم.

 

رنگ آیینه رفته از آهم...

بوی سیگار می دهد ماهم!

دارد از پشت بام می افتد

آسمان...آسمان کوتاهم!

قهوه سر رفته است از چشمم

شیر می ریزد از گلوگاهم...

دست تاریک یک نفر خورده

بر تن کهکشان دلخواهم!

میهمان می کنم به یک بوسه

عقربی را که بر سر راهم...

*

یک فرشته مگر بیاید تا

دست های من و تو را با هم...

 ......................................

 

مرا به خواب خودت می بری ..یواش ببر

درخت سیب مرا ..با پرنده هاش ببر...

 

نیفته یه وقت

این عکس رو علی پورعباس برام فرستاده.

دستش درد نکنه.

قشنگه

علی پورعباس.

 

Look at my life

 

Grace Cavalieri (1937– )

Athletes

The first time I saw my American poems translated
I just stopped and studied
the hieroglyphics on the page,
tiny scribbles of black ink
saying twice
what was said before.
Then I knew
I would not leave this world
without loving some of it . . .
nothing reduced to a single truth . . .
all of one blood,
our words, music and lives coming together.
It was not that the stars had fallen down—
It was more that we didn’t need
the lamp which had gone out.
How separate we are in the dark
after the poem is gone.

© 2002, Grace Cavalieri, Cuffed Frays
  
   grateful acknowledgement to Argonne House Press

 

 

تنها

 

 

وکیل مدافع حیوانات پستی که نمی شناسی نشو.

                                                                        <هدایت>       

خودنویسی

دندان آلومینیومی

دستش درد نکند

آقای دندانپزشک

دندان گذاشته در دهانم

از جنس آلومینیوم

محکم و بادوام

 

هر وقت غذا می خورم

زبانم میخورد به دندانی از جنس آلومینیوم.

یکبار هم زنگ زده بودم به دوستی در شیراز

می خواستم بگویم سلام مهدی تازه چه خبر

که زبانم خورد به دندان آلومینیومی ام

حتی همین حالا هم دارم زبانم را میزنم به همان دندان

سمت چپ

محکم و با اعتماد به نفس 

دندانی که نشسته کنار دیگر دندانهایم

مثل یک جوجه غاز در میان جو جه های زرد یک مرغ خانگی

دوستش دارم

دندان تیز آلومینیومی

 

این روزها

 

این روزها

همه سیگارها

                  طعم سیگار روز جمعه را دارند

سنگین٬ تلخ٬ سرگیجه آور

 

کلید

 

رسید ه ام به سنی که باید چند عدد کلید داشته باشم

حداقل سه تا

جرینگ جرینگ جرینگ

داخل جیبم

 

یکی کلید در بزرگ حیاط

که شب ها وقتی دیروقت به خانه می آیم

در را باز کنم

 تا زنم از خواب بیدار نشود

یکی برای در ورودی خانه ام

که رو به آفتاب و ترانه و چیزهایی شبیه این باز می شود

و یکی هم سوییچ ماشینی

که پارک شده است در حیاط همان خانه

 

و تازه چیزهای استعاری را هم می توانم اضافه کنم:

مثلاْ کلیدی برای درهای بسته شده

کلیدی برای رؤیاهای فراموش شده

کلیدهایی برای اسرار ناگشوده

و الی آخر

 

در هر حال هر سنی اقتضای چیزهای خاص خودش را دارد 

باید چندتا کلید پیدا کنم

بگذارم داخل جیبم

جرینگ جرینگ جرینگ

حداقل سه تا

Image Preview

 

شعر

 

قطار مسافربری

 

من از قطار بدم می آید

که مسافران خواب آلود را با خود می برد

و می برد و می برد و می برد و می برد.....

 و برنمی گرداند

چه دست تکان بدهی

چه ندهی٬

آنکه می رود

همیشه می رود

و می رود و می رود و می رود و می رود.....

و بر نمی گردد

   

 

شعر

 

حرف های روپوش سرمه ای

 

حتا تمام ابرهای جهان را به تن کنم

باز ردایی به دوشم می افکنند

                                        تا برهنه نباشم

این جا نیمه تاریک ماه است

دستی که سیلی می زند

                             نمی داند

گاهی ماهی تُنگ

                   عاشق نهنگ می شود

بیهوده سرم داد می کشند

                                   نمی دانند

دیگر ماهی شده ام

و رودخانه ات از من گذشته است

 

نمی خواهم بیابان های جهان را به تن کنم

و در سیاره ای که هنوز رصد نکرده اند

                                                        نفس بکشم

حتا اگر باد را به انگشت نگاری ببرند

رد بوسه ات را پیدا نمی کنند

 

به کوچه باید رفت

اگر چه ماشین ها از میان ما و آفتاب می گذرند

به کوچه باید رفت

این همه آسمان در پنجره جا نمی شود

 

می خواهم در جنوبی ترین جای روحت

                                               آفتاب بگیرم

چراغ سقفی به درد شیطان هم نمی خورد

 

آن که پرده را می کشد

                               نمی داند

همیشه صدای کسی که آن سوی خط ایستاده

                                                           فردا می رسد

بگذار هرچه می خواهند

                                     چفت در را بیندازند

امشب از نیمه ی تاریک ماه می آیم

و تمام پرده ها و رداها را

تکه تکه خواهم کرد

بگذار برای بادبادک و شب تاب هم

اتاقی حوالی جهنم اجاره کنند

من هم خواهم رفت

می خواهم پیراهنم را به آفتاب بدهم

 

گراناز موسوی

از دفتر پابرهنه تا صبح

نشر سالی

 

 

ای کاش...........

 

 

 

شعرهای مریم بالنگی

 

ژپتو که خیلی باباست

بی نان و چکمه

چهارنعل به ساز دستهاش هی لی لی، لی لی

اشتیاق سرخ و مرام چشمهاش

دوشیزگیت را به بد مستی می کشاند

مست که باشی

جهان را دوپاره خواهی کرد

دانسته

ندانسته

دختری کال و با چکمه

ایستاده بر بلندای شانه جهان

...............................................................................................................

 

نشان به نشان

سهراب برای بعد از ظهر چشمت رد می پاشید

نگاهت پلاک داشت

کوچه گنجشکهایش را نذر می کرد

عبور یایًسه تو

جگر چهارشنبه را خون می کرد

جهان از نیمه گذشته است

برگرد

................................................................................................................

 

دوست داشتن

تناسب ساده جهان

دوست نداشتن

مزه سنگین غرور

مرد خود را درون پیراهنش جا گذاشت.

..............................................................................................................

 

تو به من نگاه کردی

انکار مکن

من از کنار جاده گلهای زیادی چیدم

هنوز پیراهن گلدارم تنم بود

و

جاده از عبور بزغاله ها

 

 

 

شعرهای مریم بالنگی

 

نذر کردم

اگر قبل از غروب یکشنبه برگشتی

به وسعت شانه هایت گناه کنم

کبیره

۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰

 

 برایت پست میکنم

آسمان بی بندوبار دهکده را

به تندیس دموکراسی چشمانت

گود نشسته ای سارا

برایت شال نبافته

بوی تریاک بابا

بند ناف سرما را برید

کودتای خمار پستانهایت را به خانه بفرست

غوره های شرم عورتم

شراب هفت ساله

آسیای ذهنت آب نیفتد

من انقلاب کرده باشم

انگشتانم از زور بیعاری

توی آفریقای سینه رضا دنبال هم می دوند.

حال می خواهد بینی ات را بالا بکشی

چشمهای تابه تای یحیی

از بند رخت غروب آویزان است

فلسفه اش خل شده

از بس خدا بادبادکهایش را می ترکاند

و

مادر

حیاط

های

 

 

می روم به شکار خرگوش های گمشده

با تیغ و پنبه و کمی خاطره

 

غیبت نبض مرا ببخشایید

(اگر به مراسم تدفین نرسد)

و بوی گس خون را؛

من این پرنده نیمه جان را چنان سر می برم

که بوی خون به بینی هیچ کس نخورد.

 

بگو مشایعت کنندگان به خانه برگردند

مشترک مورد نظر در دسترس نمی باشد.

 

 

 

 

اینجا برف باریده است.